گفتوگو با علیاکبر اسماعیلپور
زینب احمدی: سال ۱۳۷۶، با وجود فضای پرانرژی جامعه که ناشی از انتخاب خاتمی بود، خبری مردم را در تهران نگران کرده بود. خبر این بود که فردی موسوم به «خفاش شب» زنان را میرباید و پس از تجاوز به قتل میرساند. رئیسپلیس وقت تهران، تیمسار ابوالفتحی، در اقدامی ناشیانه و عجولانه فرد مظنون را افغان خواند. عرصه بر افغانها بسیار تنگ شد و موجی از اخراج صورت گرفت. با دستگیری خفاش شب، توهم افغان بودن از او برداشته شد و مشخص شد ایرانی است. سالهاست افغانها متهم بسیاری از نابسامانیهای ساختاری ایران هستند. گاهی عامل مشکل اشتغال قلمداد میشوند، گاهی گفته میشود یارانهها را آنها صرف میکنند، اما کمتر گفته میشود بسیاری از این افراد سالهاست در ایران هستند یا حتی در ایران به دنیا آمدهاند و مادرشان ایرانی است، اما هنوز به دلیل قوانین تنگنظرانه بالادستی، ایرانی محسوب نمیشوند.
نهادهای مدنی بسیاری در حوزه حقوق کودک فعال هستند. وجه مثبت بخش زیادی از این نهادها این است که تبعیض موجود در فضای ایران را شکستهاند و خدماتی هرچند اندک و با شکل و شمایل خیریه به این کودکان ارائه میدهند، اما وضعیت مهاجران افغان، بهویژه مهاجران کوچک افغان، بسیار بغرنج است. آنها گاهی از حداقلهای مورد نیاز برای زندگی برخوردار نیستند. در آخرین پرده از برخورد نابجا با آنها، انتساب جاسوسی در جنگ دوازدهروزه به این جمعیت بود. جمعیتی که هیچ دسترسیای به اطلاعات ندارد، متهم به جاسوسی شد و بخش زیادی از آنها آواره شدند. هرچند سیاستهای چندگانه و سلیقهای در همه حوزهها در ایران بحرانآفرین است، اما در این حوزه که با جان و زندگی انسان مرتبط است، این سیاستها دائم تغییر میکند. دولت قبلی، مرزها را برای عبور مهاجران گشود و دولت فعلی تحت تأثیر نگاههای دیگرستیز به اخراج آنها به بهانه جاسوسی دست زده است. علیاکبر اسماعیلپور سالهای بسیاری از عمر خود را برای حمایت از کودکان، صرف کرده است. پای صحبتهای او از وضعیت نهادهای مدنی حوزه کودک، در مواجهه با کودکان افغان نشستیم.
***
پرسش: مهمترین چالش یا چالشهای کودکان مهاجر در ایران چیست؟
اسماعیلپور: با توجه به مشکلات بسیار زیادی که کودکان مهاجر در ایران با آن روبهرو هستند، این مشکلات از چند بعد قابل بررسی هستند: ابعاد فرهنگی؛ اقتصادی؛ اجتماعی؛ و مشکلات اقامتی. از لحاظ آموزش و تحصیل دسترسی محدودی به آموزش دارند. با وجود فرمان رهبری در سال ۱۳۹۴ مبنی بر آموزش همه کودکانی که در ایران حضور دارند، حتی کودکان بدون هویت، متأسفانه این کودکان همواره از سوی نهادهای میزبان رانده شدهاند، همواره بهسختی در مدارس ثبت نام کردهاند، مدارس خودگردان هم بهسختی مجوز گرفتهاند و اغلب کیفیت آموزشی پایینی دارند، اخذ شهریه در مدارس دولتی و همچنین خودگردان و هزینه بالای تحصیل و البته جمعیت زیاد اغلب این خانوادهها باعث شده که همه بچههای خانواده نتوانند در مدارس ثبت نام کنند و در دو سال اخیر هم مهاجرستیزی شدت گرفته و آن حداقلهای پذیرش در مدارس هم از این کودکان دریغ شده است.
از لحاظ اقتصادی هم با وجود اشتغال به کارهای سخت والدین، همواره از بیمه و خدمات اجتماعی محروم بودهاند، هزینههای بالای زندگی باعث شده همواره بخش زیادی از تأمین معاش خانواده روی شانههای نحیف کودکان خانواده سرشکن میشده و به کودکان کار بدل شدهاند.
هزینه درمان و تعرفههای درمانی برای این خانوادهها مانند یک خارجی و با قیمت دلار محاسبه میشده و در خیلی از موارد شاهد بودیم که به خاطر یک بیماری مانند سقوط از ارتفاع سرپرست خانواده در حین کار یا بیماری سخت، کل فرزندان آن خانواده به کار مشغول شدند تا هزینه درمان او را جبران کنند.
از لحاظ حقوقی هم خانوادههای مهاجر همواره با مشکلات و موانع بوروکراسی اقامت روبهرو بودهاند و همیشه سرگردان دفاتر اتباع هستند. کودکان متولد از مادر ایرانی و پدر افغانستانی که رقم بالایی هم هستند، با وجود تصویب قانون اعطای شناسنامه هیچگاه عملی نشده است.
پرسش: نهادهای مدنی حوزه کودکی تا چه اندازه توانستهاند بر این چالشها اثر بگذارند؟
اسماعیلپور: واقعیت این است که نهادهای مدنی در ایران با وجود مشکلات و موانع بسیار زیاد همواره همراهترین سازمانها در خدماتدهی به کودکان و خانوادههای مهاجر بودهاند. با اینکه سازمانهای مدنی اصالتاً نقش دیدهبانی و تسهیلگری در حوزه کودکان را باید داشته باشند، سالهاست به دلیل نبود سیاستهای جدی حمایتی از سوی متولیان دولتی و حتی بیعملی نهادهای بینالمللی نظیر یونیسف و کمیساریای عالی پناهندگان وارد کار اجرایی حمایتی شدهاند. هزاران کودک را در چرخه غیررسمی آموزش دادهاند، واحدهای مشاوره و مددکاری این انجمنها تسهیلگر موارد درمانی و ترومای متعدد خانوادهها و کودکان بودهاند، حمایتهای حقوقی مهاجران را بر عهده داشتهاند و حتی در ثبت نام مدارس دولتی نقش تسهیلگری و رابط حمایتی را بر عهده گرفتند، اما تمامی این انجمنها در سطوح محلی و محدود فعال بودهاند. نگاه سنگین امنیتی، هفتخوان صدور مجوز و محروم بودن از بودجههای داخلی و بینالمللی باعث شده موفقیت این نهادها در مقابل حجم بالای کودکان نیازمند حمایت، نمود چندانی نداشته باشد، اما تا پیش از پروپاگاندای شدید مهاجرستیزی اخیر که متأسفانه در افکار عمومی موفق هم بوده، نهادهای مدنی در مطالبهگری برای کودکان نیازمند تحصیل موفق بودهاند که طرح فرمان رهبری سال ۱۳۹۴ از مهمترین این دستاوردها بوده است.
پرسش: چه کاستیهایی در کنش نهادهای مدنی حوزه کودکی در ایران در این موضوع میبینید؟
اسماعیلپور: همانطور که قبلاً گفتم توان نهادهای مدنی اندک است و اغلب در سطح محلی و خرد فعالیت میکنند. در شبکهسازی برای تبادل تجربه و همصدایی در مباحث مطالبهگری برای مسائل و مشکلات کودکان پناهنده و مهاجر و همچنین روشنگری افکار عمومی که در قضایای اخیر بیشتر مشهود بود، آنطور که شایسته بود، موفق عمل نکردهاند. دلایل آن را هم نباید در نهادهای مدنی جستوجو کرد. نهادهای بالادستی و امنیتی اصولاً با شبکهسازی در بین انجمنها موافق نیستند.
مسئله مهم دیگر، خلأ پایداری مالی در انجمنهاست. انجمنها به کمکهای خرد مردمی بهخصوص از بین طبقه متوسط وابسته بودند که در سالهای اخیر رکود و تورم و فشار اقتصادی طبقه متوسط را متزلزل کرد. در بحث مربوط به مسئولیت اجتماعی شرکتها متأسفانه قوانین حمایتی درستی نداریم و خیلی از شرکتها هم که اوضاع مالی بهتر بود، در خصوص مسئولیت اجتماعی به خیریهداری روی آوردهاند. انجمنها مجاز به ارتباط با نهادهای بینالمللی برای تبادل تجربه و یا دریافت حمایتهای مالی نیستند.
در مجموع فعالیت نهادهای مدنی حوزه کودک در ایران در جهت حمایت از کودکان و خاصتر مرتبط با این گفتوگو در حوزه حمایت از کودکان مهاجر ارزشمند و حیاتی است، اما بیشتر در نقش مسکن فوری عمل کرده تا تغییر ساختاری که دلایل عمده آن محدودیت منابع، نبود شبکهسازی قوی، فقدان نگاه علمی، فقدان قدرت لابیگری و البته غفلت از جامعهمحور بودن است.
پرسش: آیا با چنین وضعیتی دستاورد قابلتوجهی هم داشتهاند؟ البته گفتید فرمان رهبری مثلاً دستاورد این نهادها بوده، اما گویا مصائب این نهادها خیلی بیش از دستاوردهای آنهاست؟
اسماعیلپور: اینطور نیست که کاری نشده باشد. با تمام مصائب و مشکلاتی که بر سر راه فعالیت نهادهای مدنی در کشور وجود دارد، در تمام این سالها این انجمنها در حمایت از کودکان مهاجر دستاوردهای خوب و مطلوبی هم داشتند.
حمایت از کودکان کار مهاجر و سعی در ادغام اجتماعی آنان حداقل در خانههای کودک و انجمنهای محلی در تعامل با کودکان ایرانی برای کودکان بدون هویت در برهههایی هرچند کوتاه حق آموزش آنان توسط نهادهای متولی به رسمیت شناخته شد و در شرایط فعلی با همه موانع موجود، کودکان مهاجر دارای مجوزهای اقامتی، در مدارس دولتی -هرچند در قبال پرداخت شهریه- تحصیل میکنند.
حمایتهای مختلف مددکاری از خانوادههای در وضعیت دشوار مهاجر و توانمندسازی حرفهای زنان این خانوادهها بهمنظور کمک به اقتصاد خانواده با حضور زنان و دختران مهاجر در انجمنهای مختلف و حضور در کلاسهای مختلف رشد اجتماعی و توسعه فردی به توسعه فرهنگی خانوادهها و چهبسا کاهش آمار کودکآزاری و خشونت خانگی منجر شده است.
این انجمنها توانستند در مواقع بحران و بهخصوص در زمان کرونا کمکهای اورژانسی از تأمین دارو و درمان تا تأمین بستههای غذایی حمایتهای قابلتوجهی به عمل آورند و در آخر موضوع پرورش نیروی انسانی آگاه و مطالبهگر از بین داوطلبان و کارکنان این نهادهاست که پایه ا اساس جامعه مدنی پویا هستند.
پرسش: آیا بدون اصلاح قوانین بالادستی در موضوع شهروندی و مهاجرت، میتوان مشکلات اساسی این افراد را برطرف کرد؟
اسماعیلپور: سیستم مهاجرپذیری ما بهشدت ناکارآمد است، سازمانی برای مهاجران و پناهندهها نداریم و علیرغم پذیرش معاهدات بینالمللی مانند پیماننامه جهانی حقوق کودک، در زمین قوانین داخلی نیازمند اقدامات فوری برای حل مشکلات بسیار زیاد این طیف از ساکنان کشور هستیم.
واقعیت تلخ این است و تا زمانی قوانین لازم وضع نشود و به اجرا گذاشته نشود این مشکلات تداوم خواهد داشت. کودک مهاجر تا زمانی که شناسنامه یا کارت اقامت دائمی نداشته باشد همواره در معرض طرد اجتماعی، خروج از چرخه تحصیل، استثمار در محیط کار و انزوا خواهد بود و خدمات مختلف نهادهای مدنی در حد موقتی و مسکن باقی خواهد ماند.
پرسش: با توجه به صداهای بلند دیگرستیز در ایران، نهادهای مدنی برای اصلاح وضع کودکان مهاجر کنند چه کنند؟
اسماعیلپور: افزایش صداهای دیگرستیز در ایران، متأسفانه فضای کار برای نهادهای مدنی را سخت کرده است. این موج دیگرستیزی متأسفانه بخش زیادی از افکار عمومی را همراه خود کرد. طیف وسیعی از گروههای سننی از بزرگسال تا سنین کودکی را داریم که در ایران به دنیا آمدهاند، اینجا بزرگ شدند، با لهجه ایرانی حرف میزنند و از افغانستان در حد شنیدهها اطلاعات دارند. آشنایی قوی با فرهنگ افغانستانی ندارند، اما از لحاظ اسناد هویتی ایرانی هم محسوب نمیشوند، چون از نظر حقوقی شهروند نیستند، حس بیجایی و بیوطنی مدام آزارشان میدهد.
در موجهای مهاجرستیزی اخیر در جامعه، شبکههای اجتماعی و حتی در مدارس باعث احساس انزوا، ترس، شرم و تروما در آنان شده است، اما همچنان انجیاوها میتوانند در جامعه اطلاعرسانی و آگاهیبخشی داشته، در مراکز خودشان حمایت مستقیم و خدماتدهی به کودکان و خانوادهها را بدون تبعیض بین ایرانی و افغانستانی با جدیت ادامه دهند. انجمنها همچنان میتوانند حقوق کودکان افغانستانی را از روش مطالبهگری پیش ببرند.
نهادهای مدنی در فضای پر از صداهای دیگرستیز باید با هوشمندی روایتسازی کنند، جامعه نباید فراموش کند که شهرهای ما با دستان کارگران افغانستانی در قبال دریافت مزد ناچیز و بدون پوشش خدمات تأمین اجتماعی و بیمه و بازنشستگی ساخته شده است، نظافت شهرهای بزرگ، بخش زیادی از تولید محصولات کشاورزی همواره بر عهده کارگران و کشاورزان افغانستانی بوده است و بازگویی و روایتسازی از زحمات چندین ساله این طیف را نهادهای مدنی میتوانند انجام دهند. نهادهای مدنی همچنان میتوانند در مراکز خودشان خدمات حمایتی امن به ایرانی و افغانستانی بهطور برابر ارائه بدهند، کودکان در آن فضاها مانند همیشه احساس امنیت بکنند. خدمات مختلف مددکاری و روانشناسی میتواند از شدت آسیبهایی که متوجه آنان است، بکاهد.
بهرهگیری از مسیرهای غیرمستقیم و همدلانه برای مطالبهگری قانونی روش دیگری است که نهادهای مدنی میتوانند استفاده کنند. به جای تقابل مستقیم، روی حقوق مصرح کودکان مهاجر و پناهنده که در پیماننامه جهانی حقوق کودک هم تأکید شده است، اصرار کنند و بر ارزشهای دینی و اخلاقی، منافع ملی و همدلی انسانی تکیه کنند تا حمایت اجتماعی بیشتری جلب شود.
جلسات گروهی نمایندگان انجمنها با متولیان وزارت رفاه، سازمان بهزیستی، مرجع ملی حقوق کودک، معاونت اجتماعی نیروی انتظامی و قوه قضائیه و بازگویی حقوق این کودکان شاید بتواند از شدت آسیبها بکاهد
پرسش: آیا چنین فضایی بر کودکان ایرانی هم تأثیر میگذارد یا چه تأثیری میگذارد؟
اسماعیلپور: مسلماً این حجم از حملات علیه اتباع افغانستانی از طریق رسانههای اجتماعی و تلویزیون و مسئولان کشوری بر اذهان کودکان ایرانی تأثیر میگذارد؛ میتواند باعث نهادینه شدن تبعیض و نفرت شود، مهارتهای همدلی و مدارا و همزیستی و دگرخواهی را کاهش داده و مسلماً نگاه از بالا پایین به تبعه افغانستانی در آیندهای نزدیک نسبت به قومیتهای داخل کشور نیز تسری پیدا خواهد کرد. کودکان آن حس انساندوستی و کمک به دیگران را با این جوی که در کشور حاکم است نخواهند آموخت. انتشار حجم وسیعی از ویدئوهایی که علیه مهاجران منتشر شده به اضطراب و ترس در بین کودکان ایرانی دامن میزند.